روشنگری

ساخت وبلاگ

...تو میخواهی چشم وگوش مردم را بازکنی...بسیار خوب،از

همین جا شروع کن...الان برو وچشمهای پیر مرد را باز

کن....دیدی زنش چطور با وی رفتار میکرد.عین سگی که منتظر

استخوانی باشد،گوش بفرمان بود تا دستوراتش را انجام

دهد.همین الان برو و به آنها بگو که زن هم از حقوق مساوی با

مرد برخوردار است..شکر گزاری نسبت به خداوندی که همه

چیز دارد ولی ما از گرسنگی با مرگ دست بگریبانیم،دیوانگی

صرف است.فکر کن این پیر مرد از کلیه سخنرانی های چرند تو

چه سودی خواهد برد؟جز اینکه درد سرهای تازه ائی در خانواده

اش بوجود آید؟...یک مشت اختلافات و دعواهای خانوادگی به

وجود خواهد آمد.مرغ هوس خروس شدن میکند و آنگاه مرغ و

خروس می خواهند با هم یکی شود و پرهاشان بریزد....ارباب

مردم را به حال خودشان بگذار وچشمشان را باز نکن.حالا فکر

کن این کار راهم کردی ،آن چشمهای باز چه خواهند دید؟صرفا

بدبختی و بینوائی خودشان را...بگذار چشمانشان بسته

بماند....بگذار در همان خواب و خیال باقی بمانند

مگر اینکه....

مگر اینکه هنگامی که چشم باز میکنند تو بتوانی دنیائی بهتر از

این جهان ظلمانی که فعلا در آن ول میگردند نشانشان

بدهی....آیا میتوانی؟؟؟ نمی دانستم که روی این خرابی ها چه

ساختمانهایی بنا خواهد شد.تصور میکنم این مطلبی است که

هیچ کس با قاطعیت آنرا نمی داند...دنیای کهنه مشهود-

ملموس و با استحکام است و در آن زندگی میکنیم....چنین

دنیائی واقعا وجود دارد، ولی جهان آینده هنوز بوجود نیامده

است چیزی است فریبنده ،سیال،متشکل از فروغی که رویا ها

از آن بافته می شود. همچون سحابی است که در معرض

بادهای شدید-عشق-نفرت -خیال—شانس و خدا قرار گرفته

باشد....تنها چیزی که بزرگترین پیغمبران جهان می توانند به

مردم بدهند هشداری است. وهر چه این هشدار مبهم تر و

سربسته تر باشد،مقام آن پیامبر بالاتر خواهد بود......

مطلب در صفحه 107 و 108 کتاب زوربا ی یونان درج است...

من کی ام...
ما را در سایت من کی ام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : atelon4d بازدید : 199 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 2:53