رهیافت10/3

ساخت وبلاگ

دلایل زیادی وجود دارد که اغلبِ به اصطلاح، روشنفکران تحت

تاثیر افکار موجود در اروپا وامریکا و بخصوص روسیه بوده اند

در ادامه معرفی تعدادی از روشنفکران، اکنون بدلایل اشاره میکنم

که چرا میتوانیم به روشنفکران بگوئیم، نادان. البته نا دانستن ،جهات

و ابعاد گوناگونی دارد.من در تیز هوشی و قدرت نفوذ

روشنفکران آن زمان، شک و تردید ندارم. ولی آنها نادان،

بودند. چون راه را تشخیص ندادند. و به قدرت نفوذ خود،

واقف نبودند. نفوذ ایشان مربوط به طرز بیان و نوشتارشان

بود. نه موضوعی که، انتخاب میکردند همین توانائی،

موجب شد که آنها مورد توجه نیروهای خارجی و مغرضان داخلی، قرار بگیرند. و توانائی خود را کاملا در اختیار

ایشان ،قرار دهند.روشنفکران با سیاه نمائی و انتخاب موضوعاتی کمیاب و نادر، احساسات جامعه را هدف،

قرار میدادند. از فقر از بیماری از ظلم و از مبارزه،

مینوشتند. جالب این است که اگر کسی نسبت به

این سیاه نمائی ها، اعتراض میکرد .اورا نادان و

بی احساس و گاهی، نوکر رژیم می خواندند. بله

البته یک انسان عادی، از شنیدن و دیدن و خواندن

دردو رنج یک بیمارِ بی پول، غصه دار میشود

ولی اینکه چرا باید یک نویسنده تا این حد، دقیق و

مفصل و مشروح به اینگونه مسائل، بپردازد و خواننده

هم، توجه نکند. که واقعا چه در صدی، از جمعیت

دچار چنین وضعیتی، هستند و اصولا منظور

نویسنده از طرح و تفصیل چنین سوژه ایی، چه میتواند

باشد. یعنی دادنِ یک فرصتِ ناب، به این روشنفکر و

یا نویسنده ،که بیشتر افکار بیمار گونه و سیاه خود را

در جامعه، نشر دهد. کار را بجائی رسانده بودند که

انتقادها، حتی از نوع احمقانه اش، پذیرفتنی تلقی،

میشد. و معمولا در اشعار و سخنرانی ها و حتی در

انشاء دبیرستان، همه سعی میکردند. بنوعی یک

درد و یک نارسائی و یک مشکل را پیدا، و یا، اختراع

کنند. و آنرا بیان کنند.من نمی گویم درد ومشکل و...

در جامعه وجود نداشته و یا، ندارد. ولی حداقل وظیفه

یک روشنفکرِ خیلی معمولی، اینست که راه حل

مشکل را با زبان ساده و همه فهم برای جامعه بگوید.

نکته همگیر و عجیب این است که مثبت اندیشان و

کسانی که به ارائه راه حل مناسب اعتقاد دارند و

آنها که داستانهای زیبا و امیدوار کننده میگویند را

فردی ساده لوح و بی درد و شاید کمی شیرین

عقل میدانستند.این نوع بر خورد  سیاه گویان با

سپید اندیشان، اثر فلج کننده و سختی در جامعه

دارد. یعنی مردم فقط ،انباردردها و رنج ها را

زیر و رو کنند و هرگز بدنبال راه حل و رفع

مشکل از طریق اندیشه و تفکرراهگشا نباشند

مردمِ نا امیدی که از فرط غصه و عصبانیت، طالب

مرگ دیگران و در شرایطی، مرگ خود باشند.

لطفا بیندیشید. چگونه کسی که به مرگ می اندیشد

میتواند ،مبدع و مبشر راه زندگی و نشاط و موفقیت باشد؟چگونه مغز جوانان را مسموم ، میکردند که او

تشخیص نمی داد با تفکر به مرگ ونابودی فقط

خشونت و مرگ ونابودی رشد میکند. نه  شادمانی

و اندیشه ورزی ---آن جوان با کدام علم وتجربه میدانست

که تنها راه نجات یک جامعه فقط، مرگ است. و رهروان

راههای دیگر ،همگی شکست قطعی خورده اند.او چگونه تسلیم القائات مرشد و مربی و ....میشد و جان خودش

را در اختیار تفکرات مسموم و کشنده قرار میداد. بله

بیشترِ زمینه ، در افکار جوانان و احساس بن بست

در زندگی، ناشی از همین سیاه نمائی ها و سیاه کاریها، بود.

ادامه دارد

من کی ام...
ما را در سایت من کی ام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : atelon4d بازدید : 218 تاريخ : دوشنبه 18 آذر 1398 ساعت: 21:50