رهیافت12

ساخت وبلاگ

مرکزیت، در فرهنگ کشاورزی، یک اصل پذیرفته شده و

عادی بحساب میاید.کما اینکه در فرهنگ کشاورزیِ اروپا

زمین را مرکز عالم میدانستند و مخالفین این عقیده را، در

آتش می سوزاندند. اینکه انسانها بخصوص در ایرانِ ما

با این فرهنگ کشاورزی عقب افتاده، خود را مرکز عالم

ممکنات تصور کنند زیاد هم ،عجیب نیست. اتفاقا شواهد

زیادی به این تفکرِعقب افتاده،  کمک هم میکند. من از عقاید

مذهبی برای این موضوع مثال نمی اورم .اما در کشور،

ما مرکز کشور داریم ،مراکز استان داریم،مرکز فلان داریم

مرکز بهمان داریم . مرکز شهر داریم،مرکز شهرستان داریم

مرکز تولید چی داریم.مرکز فرهنگی داریم و....

قبول تفکرِ مرکزیت، ایجاب میکند که ما یا خودمان را مرکزِ

همه چیز تصور کنیم و یا یک مرکزیت را، تصور و قبول

کنیم.یکی از شرایط دیکتاتور بودن هم، باور داشتن همین

مرکزیت است.در این رابطه شخصِ دیکتاتور، خودش را

مرکز قدرت و همه کاره تصور میکند. و اطرافیان هم به

ترتیب نزدیکی یا دوری از مرکز، احساس قدرت، می نمایند

و مردم عادی هم که زورشان به هیچ چیز، نمی رسد. و

در اجتماع به مرکزیتِ شخص دیکتاتور باور دارند وتسلیم هستند

مجموعاً یک ساختارِ عقب افتاده در فرهنگ کشاورزی

را بوجود، میاورند. این شکل از جامعه بسرعت و بشدت

در حال فرسوده شدن و از بین رفتنِ مرکزیت بطور

دائم است . باورِ وجود مرکز و بخصوص اینکه

یک فرد در مرکز قرار دارد عوارض و عواقب سختی

هم برای شخصِ مرکزی دارد و هم جامعه را در زحمت

دائم ،نگه میدارد.بسیاری از اقدامات حکومتهایِ مرکز باور

و طبعا دیکتاتور، در جهت حفاظت از ساختار، قدرت است

این اقدامات، هم در مورد آماده نگهداشتنِ شخص مرکزی

و هم در موردِ تمکینِ جامعه، به اعمال آن شخص مرکزی،

صورت میگیرد. هر نسیمی اگر موافق طبع و یا مصلحت مرکز

نباشد با طوفانی از عکس العمل نگهبانان قدرت مرکزی

مواجه میشود. که حتما هزینه هایی هم از نظر مادی و

معنوی دارد. در جامعه گرفتارِ باورِ مرکزیت ،هیچ تفکری

متبلور نمی شود. چون پتانسیل و نیروی بالقوه مردم بمصرف

دشنام دادن و نفرین کردن رسیده، که در اینصورت کام جامعه

همیشه تلخ و مردم ناراضی هستند ولی چون اینگونه جوامع

که مرکزیت را قبول دارند در تفکری متبلور نمی شوند

و در یک سمت معین حرکت نمی کنند. اینست که راه بجائی

نخواهند برد .دوست دارم ملموس تر بگویم .ما تا تفکر مرکز

گرا داریم، فرقی نمی کند که تحت چه حکومتی، قرار داریم

تفکر مرکز باورِ ما، از هر حکومتی یک نیروی دیکتاتور

بوجود میاورد. لذا جهت عبور از فرهنگ کشاورزی، نیاز

است که ما  همگی و یا تک تک از باورِ مرکزیت و قبولِ

وجود مرکز، و تسلیم به قدرت مرکزی در قلب و روح

و ظاهر و باطن خود، فاصله بگیریم. و قویا بدنبال خط

مشی رفتاری، باشیم .رفتاری مبتنی بر روشی قانونمند و

مطالعه شده . مطمئن باشید، حتی اگر در قانون هم، مرکزیت

قدرت و تصمیم گیری به اشخاص واگذار گردد باز هم

تفکرِ مرکز باور از بین نرفته و فاجعه خواهد آفرید

عدمِ قبول تفکرِ مرکز باور، به معنای هرج ومرج و هرکی

هرکی نیست. ولی ممکن است در زمان گذار ناگزیر باشیم

یک دوران هرج ومرج را از سر بگذرانیم. اما حرکت

همراه با دانائی و حساب شده، از فرهنگ کشاورزی بسمت

تمدن میتواند فضایِ تنفسِ دیکتاتوری را، در جامعه بکُشد

و اصولا در فرهنگی که فقط خدا را فعال مایشا و اول و

آخر هرچیز بداند وباور کند و مرکزیت هیچ چیز زمینی

را نپذیرد. امکان نفس کشیدن فضای دیکتاتورها وجود نخواهد داشت

و طبعا هزینه های انسانی و مادی و معنوی که بمصرف

حفظِ هرم قدرت مرکزی میرسد. نیز به صفر خواهد رسید

خدا در فرهنگ کشاورزی، زائیده نیاز و تصورات و تفکرات

جامعه، است و نوعی مخلوق زمینی ها، بحساب میاید. و مردم

در فرهنگ کشاورزی بر این باورند که، خدا مرکز همه چیز

است .اما ذات خداوندِ متعال ،منزه است از هر نوع تفکر و تصور

بشری. لذا با توسل به ذکر سبحان الله باید بدانیم که ما، عبد و

بنده خدا هستیم و در هیچ حالتی تخیلات و تصورات و تفکرات

ما در بارهِ خداوند، درست نیست.لذا باز هم میگویم برای رسیدن

به تمدن و عبور از فرهنگ کشاورزی .خدا باوری و ناباوری

به مرکزیتِ هر چیز در زندگی میتواند موثر باشد

من کی ام...
ما را در سایت من کی ام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : atelon4d بازدید : 177 تاريخ : يکشنبه 18 اسفند 1398 ساعت: 15:28