باور عشق

ساخت وبلاگ

در تند باد روزگار

زمانی که اندیشیدم

زمانی که باور کردم

زیبا ترین ایثار ترا

جزیره را از دل طوفانی دریا

بیرون کشیدم

امنیت، آغوش ساحل بود

و طلاطم امواج خاطرات

که بر سختی و افتادگی ساحل

از حرکت میماند

آنگاه

رزم جامگان پاره خودرا

بر تن دکل کردم از تن زخمی

که با توام ای دعوت تسلیم

حتی بر نوک نیزه زهر الود

گل عشق رستنی است

طوفان این دریا اما ازلی است

هیچ ناخدائی کشتی این دریا را

به ساحل نرسانده

باد است که بنیان جهان را میلرزاند

تردید،دودلی،و شک

و ناگهان پایان رویا

کمتر از یک خواب کوتاه تابستانی

فرا می رسد

بادبانها ر ا بکشید

لنگرها را بر دارید

سکان را به پیچانید

بر دل امواج کوه پیکر

مستقیم برانید کشتی را

ای ای ای ی ی ی ی

چیزی بر ساحل مانده

کدام ساحل را می گوئی ناخدا؟

آن خواب کوتاه که فراموش کنی غم را

به قیمت وانهادن جعبه جادوئیت خریدی

آه ای زمان

ای هستی

من اکنون

تن برهنه

پای زخمی

بر دهانه طوفانزای زمان ایستاده ام

همچنان که قبل از تو

آه باورم را تو ربودی

در خواب اندیشه ام

که صندوق جادوئی من بود

@@

و اینک

آن سیاهی لرزان که در دامنه شفق محو می شود

وجود مردیست در طوفان

آیا خواهی گفت

او فرداها را

چگونه بماند

بی باور عشق

77/11/17

من کی ام...
ما را در سایت من کی ام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : atelon4d بازدید : 79 تاريخ : دوشنبه 28 فروردين 1402 ساعت: 15:36